آرزوهای کیان ایران
صفحه بعدی

 

صفه اول

رادیو کیان ایران

 


در شهرستان تهران بخش ۴ به دنيا آمدم.  پدرم از صاحب منصبان گمركات ايران بود پس كه دوران كودكی نوجواني و جوانيم اكثرا در شهرستانهای مختلف ايران به سبب انتقال پدرم در كار دولتي خود سپري شد. م
پس از اخذ ديپلم متوسطه و با عنايت به اينكه در رشته ورزش كشتی به مقاماتی در سطح كشور و قبل از آن آموزشگاههای كشور رسيده بودم دانشگاه پليس ايران مرا به خود پديرفت و دوران تحصيل خود را در اين دانشگاه ادامه دادم و  با اخذ درجه ستوان دومی رسما خدمت خود را در سازمان پليس ايران شروع كردم. م

در۱۳۵۷ در شرايطی كه ميآمدم درجه سرگردی خود را تجربه كنم مواجه با وفايع تلخ اين دوران و پس از آن استيلا و تسلط رژيم ملايان بر ايران شدم. مرا در فردای روزی كه انقلابش ميخواندند سوار بر اتومبيل  روباز نمودند و در حاليكه خيل عظيمی از وسائط نقليه شهری مشايعتم مينمودند دور شهر كرج گرداندند كه اين افسر مردمی است و ايشان سرپرست مورد نظر پليس شهر ماست. م
اولين عنوان شغلی ام در سازمان پليس ايران پس از تغییر رژيم سرپرستی شهربانی كرج بود ( كه بعدا به عنوان رئيس راهنمائی و رانندگی كرج تغيير پيدا كرد)  پس از آن به ترتيب در شهربانی های دزفول  بروجرد - مهاباد - سنندج - شاغل و با نام و عنوان رئيس پليس شهر به خدمت پرداخته ام. م
در شروع دگرگونی ورود روح اله خمينی و پس از اندک مدتی شروع جنگ های هشت ساله ايران و عراق، سرنوشت وطن عزيز را يک گردش 180 درجه کامل داد. همه چيزمان از دست رفت،  مملكت دچار ازهم پاشيدگي - نابساماني - ويراني و آوارگي شد۰ م
ميليون ها مردم عاصی صدمه ديده و خشمگين از رژيم حاكم دست به مهاجرت زدند. در اين زمان من سرپرستي شهرباني هاي منطقه دزفول را داشتم. در جريان حملات موشكي دشمن بعثي در راه خدمت به مردم رنجديده منطقه ام از جان و دل مايه گذاشتم. در جنگ صدمه كوچك جسمي ديدم،  ليكن به افتخار بزرگ نائل آمدم،  و به عنوان افسربرجسته و جانباز و همچنین  ايثارگری  در حفظ آب و خاك وطن، به اخذ ارشديت جنگی نائل آمدم. م

ستون پنجم بيشماري از دشمن را كه در ميان مردم عرب زبان ما رسوخ كرده بودند دستگير نمودم و رهبري و هدايت پرسنل پليس شهرباني كشور را در مناطق جنگي به عهده داشتم. در ۱۹۸۹ در شرايطي كه قبلا همسر و دو فرزندم را به كشور سوئد فرستاده بودم،  خود نيز به آنان ملحق گرديدم.  من رنج زندگي در غربت را به جان خريدم تنها به دليل خشم و نفرتي كه از رژيم غاصب ضدبشري بر قلب داشتم. م

 اواخر دوبار به خانه ام ريختند.  درحاليكه خود در كردستان و  در شهر  سنندج مرکز استان کردستان  با عنوان رئيس
پليس خدمت ميكردم در مركز، خانه ام را تفتيش مينمودند!!  چون ميدانستند كه در هر فرصتي از مخالفت با آنان كوتاهي نخواهم كرد. در كردستان باتوجه به اختيارات و اقتدارات شغلي ام دروازه ها را از براي خروج مخالفين رژيم باز گذاشته بودم. بارها و بارها افراد سياسی ممنوع الخروج را با صدور گذرنامه های خلاف واقع کمک به خروج از کشور نمودم. م
من در داخل مملكتم در خفا،  و در خارج از وطن آشكارا با آنان مبارزه ميكنم. يك مبارزه تا سرحد نثار خون ناقابلم در راه رهائي و نجات وطنم.  م
در حزب خودم كيان ايران ارگان طرفداران مشروطه پادشاهي در ايران،كه سربازي هنوز هم كوچك ليكن با قلبي سخت بزرگ كه اين قلب تنها و تنها به عشق وطن،  به عشق ميهن و به عشق ايران مي طپد. م
فروردين  ۱۳۸۳ - سرهنگ فرهومند